منظره بی بدیل از طبیعت

ها، اندامهاي حسي اي هستند كه فقط تحريكات عصبي مربوط به حس خود را دريافت و سپس اين

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 4 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در 2015-10-31T03:46:52+03:30ساعت : توسط صدیقه جلالی | تعداد بازديد : 35 | |

آرامش مي‌كرد. كاش وق

عوت به آرامش مي‌كرد.

كاش وقتهايي كه برف مي‌آمد من هم گوله اي از برف مي‌ساختم و يواشكي كسي را نشانه مي‌گرفتم و بعد از ترس پيدا كردنم تمام راه را بر روي برفها مي‌دويدم.

كاش بعضي وقتها بي‌چتر زير باران راه مي رفتم، سوت مي‌زدم، شعر مي‌خواندم.

كاش با احساساتم راحتر از اينها بودم، وقتهايي كه بغضم مي‌گرفت يك دل سير گريه مي‌كردم و وقت شاديم قهقهه خنده‌هايم دنيا را مي‌گرفت...

كاش من هم مي‌توانستم عشقم را در نگاهم بگنجانم و به زبان چشمهايم عشق را مي‌گفتم...

شايد باورتان نشود، من هنوز هم نمي‌دانم چگونه مي‌شود ابراز عشق كرد، حتي نمي‌دانم عشق چيست، چه حسيست تنها مي‌دانم عشق نعم

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 4 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در 2015-10-31T03:46:52+03:30ساعت : توسط صدیقه جلالی | تعداد بازديد : 35 | |

مها را بزرگتر مي‌كند. درست است كه مي‌گويند با عشق قلب سريعتر مي‌زند، رنگ آدم بي‌هوا مي پر

يبيست كه آدمها را بزرگتر مي‌كند. درست است كه مي‌گويند با عشق قلب سريعتر مي‌زند، رنگ آدم بي‌هوا مي پرد، حس از دست و پاي آدم مي‌رود اما همانها مي‌گويند عشق اعجاز زندگيست، كاش من هم از اين معجزه چيزي مي‌فهميدم... كاش همين حالا يكي بيايد تمام ثروت مرا بردارد و به جايش آرام حتي شده به دروغ! درون گوشم زمزمه كند دوستم بدارد، كاش يكي بيايد و در اين تنهايي پر از مرگ مرا از تنهايي و تنهايي را از من نجات دهد، بيايد و به من بگويد كه روزي مرا دوست داشته است، بگويد بعد از مرگ همواره به خاطرش خواهم ماند، بگويد وقتي تو نباشي چيزي از اين زندگي، چيزي از اين دنيا، از اين روزها كم مي‌شود.

راستي من كجاي دنيا بودم؟

اگر هست تو را به خدا يكي بيايد و در اين دقايق پر از تنهايي به من بگويد كه مرا دوست داشته است....

+امشب شام غريبان بود. با تيشرت مش

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 3 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در 2015-10-31T03:46:52+03:30ساعت : توسط صدیقه جلالی | تعداد بازديد : 36 | |

اين شد آغاز مسافرتهاي هميشگي خانواده ما به هر كجا كه ميخواستيم و دلمون هوس ديدن هر كسي

ه بيا ببرش. يه روز خوب تو زندگي كه صاحب ماشين پرايد شدم و يكي دو هفته بعد با مرضيه رفتيم خوزستان و اين شد آغاز مسافرتهاي هميشگي خانواده ما به هر كجا كه ميخواستيم و دلمون هوس ديدن هر كسي رو كه ميكرد. يه ماشين با معرفت كه هيچوقت ما رو تو جاده نكاشت و هميشه همراهمون بود و امروز ما اونو فروختيم تا من در روز تولدم پاي پياده زير بارون شرشر بيست دقيقه كنار خيابون معطل تاكسي يا هر ماشيني بمونم كه منو برسونه خونه.

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 4 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در 2015-10-22T01:25:38+03:30ساعت : توسط صدیقه جلالی | تعداد بازديد : 27 | |

زمستوني خونه ما براي چندمين بار سرشار از لطف خدا شد و يكي از معجزات اونو به چشم خودمون

ي پارسال چه ترس و دلهره شيريني تو خونمون بود. يه سال پيش در صبح دل انگيز يك روز باراني و دلچسب زمستوني خونه ما براي چندمين بار سرشار از لطف خدا شد و يكي از معجزات اونو به چشم خودمون ديديم. تجربه جديدي براي من سر به هوا كه شبهاي زيادي منو مامان مرضيه رو كنار بامداد تا خود صبح بيدار نگه داشت. اگرچه همون موقع هم به خيليا گفتم كه حس خاصي نسبت بهش ندارم و زمان بايد بگذره تا اون برا خودش تو دلم يه جايي دست و پا كنه ولي الان اقرار ميكنم كه همين چند روز قبل كه با مامانش رفته بود اصفهان من از ديدن كفشاي كوچيكش تو خونه دلم غنج ميرفت.

پسرم چند روزيه كه هي تب ميكنه

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 4 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در 2015-10-22T01:25:38+03:30ساعت : توسط صدیقه جلالی | تعداد بازديد : 34 | |

ه تو هواي سرد خيلي هم فاز ميده) يا با ژستاي اجق وجق دارن عكس يادگاري ميگيرن. توجه خان

ده زيبايي ظاهريشون رو چند برابر كردنو اومدن بيرون يا نشستن لب دريا دارن قليون ميكشن( كه البته روايت شده تو هواي سرد خيلي هم فاز ميده) يا با ژستاي اجق وجق دارن عكس يادگاري ميگيرن. توجه خانومها براي ثبت لحظات دوست داشتنيشون تو زندگي براي من خيلي جالبه و هميشه با خودم گفتم كاش ما مردا هم يه كم از اونا ياد ميگرفتيم.

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 4 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در 2015-10-22T01:25:38+03:30ساعت : توسط صدیقه جلالی | تعداد بازديد : 34 | |

فكر كردم كه اي دل غافل نكنه مريض شده و نشسته تو خونه و مام ازش بي خبريم. واي امون از د

و با خودم فكر كردم كه اي دل غافل نكنه مريض شده و نشسته تو خونه و مام ازش بي خبريم. واي امون از دست اين فكرو خيالاي بي مورد كه دست از سر آدم ور نمدارن بذارن سرت تو كار خودت باشه.

يهو يادم افتاد كه ممكنه چند تا از دوستاي مشترك ممكنه ازش خبري داشته باشن.اين طور شد كه از دوستاي مشتركمون احوالشو پرسيدم ولي ديدم اونام مثل خودم ازش بي خبرن. ميگن جواب تلفن اونا رو هم نداده يا تلفنش خاموشه اصلاً، بهر حال يه همچين چيزايي.

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 3 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در 2015-10-22T01:25:38+03:30ساعت : توسط صدیقه جلالی | تعداد بازديد : 27 | |

رت رو بده؟ شمارش رو گفت تك زنگ زدم يكي از موبايل هاش زنگ خورد گفتم اون يكي هم بده خن

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 3 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در 2015-09-30T01:16:34+00:00ساعت : توسط صدیقه جلالی | تعداد بازديد : 39 | |

شد سوار لند كروز شد رفت تو ويلا در پشت سرش بسته شد.چند لحظه بعد جاسم بهم اشاره كرد منم رفتم پيشش شيشه رو داد پايين خنديد گفومد؟ يكمي با ترديد

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 4 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در 2015-09-30T01:16:34+00:00ساعت : توسط صدیقه جلالی | تعداد بازديد : 33 | |

نگاه ميكردم! چند تا ماشين اونور تر پارك كرد برگشتم به جاسم يه چيزي بگم ديدم نيست! احمق پشت ماشين قايم شده بود سريع تكيه

موضوع :
برچسب ها : ,

امتیاز : 4 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در 2015-09-30T01:16:34+00:00ساعت : توسط صدیقه جلالی | تعداد بازديد : 30 | |

منظره بی بدیل از طبیعت

ها، اندامهاي حسي اي هستند كه فقط تحريكات عصبي مربوط به حس خود را دريافت و سپس اين

آرامش مي‌كرد. كاش وق

مها را بزرگتر مي‌كند. درست است كه مي‌گويند با عشق قلب سريعتر مي‌زند، رنگ آدم بي‌هوا مي پر

اين شد آغاز مسافرتهاي هميشگي خانواده ما به هر كجا كه ميخواستيم و دلمون هوس ديدن هر كسي

زمستوني خونه ما براي چندمين بار سرشار از لطف خدا شد و يكي از معجزات اونو به چشم خودمون

ه تو هواي سرد خيلي هم فاز ميده) يا با ژستاي اجق وجق دارن عكس يادگاري ميگيرن. توجه خان

فكر كردم كه اي دل غافل نكنه مريض شده و نشسته تو خونه و مام ازش بي خبريم. واي امون از د

رت رو بده؟ شمارش رو گفت تك زنگ زدم يكي از موبايل هاش زنگ خورد گفتم اون يكي هم بده خن

شد سوار لند كروز شد رفت تو ويلا در پشت سرش بسته شد.چند لحظه بعد جاسم بهم اشاره كرد منم رفتم پيشش شيشه رو داد پايين خنديد گفومد؟ يكمي با ترديد

نگاه ميكردم! چند تا ماشين اونور تر پارك كرد برگشتم به جاسم يه چيزي بگم ديدم نيست! احمق پشت ماشين قايم شده بود سريع تكيه

نوشته های پیشین

آمار وبلاگ

خبرنامه